جای خالی خاله اسما
سینا جان برای تو می نویسم و نمی دانم چرا امروز بعد از گذشت بیش از سه سال از رفتن خاله اسما انقدر خاطراتش برایم زنده شده نگاهش صداش و آرامشی که در صحبتش بود برایم زنده شده شاید یاد لحظه هایی مثل شرایط الانم افتادم که هر روز صبح ایمیل های خاله رو می خوندم حسرت اینو می خورم که الان با این تکنولوژیهای جدید میتونستم خیلی راحت تر از همیشه اخبار و احوال لحظه به لحظه تو رو واسه خاله بفرستم که همیشه هرکار جدیدی که انجام می دادی به اولین کسی که خبرشو می دادم خاله اسما بود .... یک لحظه ترس اینکه تو بزرگ بشی و همه اینها را فراموش کنی نگرانم کرد شاید بعدها که بزرگترشدی یادت نباشه از خاطراتی هرچند کم که با خاله اسما داشتی ولی بدون که خیلی براش ...
نویسنده :
مامان سینا
10:43